من و اون

همه چی

من و اون

همه چی

کسی اونجا هست ؟

من اصولن نمی دونم که این وبلاگ غیر از من و پت بیننده ای داره یا نه !!! اینجور که از کانتر بر میاد باید داشته باشه مگر اینکه همه اون بازدیدهایی که آمار کانتر رو بالا می برن کار پت باشن که با اطلاع از دیلاتاسیون وابسته به شهر ایشون بسیار بعیده !!! حالا اگه واقعن کسی میاد اینجا یه اهنی چیزی بکنه که ما هم ذوق کنیم. این دو روز تعطیلات فرصت خوبی بود برای استراحت و عیاشی ... البته امروز عصر دیگه مخم رسمن گوزید و به سرم زد که یه مزه واسه شادخواری اختراع کنم!!! فعلن داره مراحل جا افتادن رو طی میکنه و امیدوارم چیز خوبی از آب در بیاد و از اونجایی که ممکنه چیز خوبی از آب در بیاد فعلن فرمول رو لو نمیدم تا جلوی سوءاستفاده امت همیشه در صحنه گرفته بشه ! آقا روزای تعطیل من بساطی دارم....یه دختری تو آپارتمان هست که فکر می کنم توسط یه آقای محترمی سر کار گذاشته شده ....این بشر روزای تعطیل تلفن رو ور میداره و شروع میکنه با اون آقای محترم دعوا کردن ( اینا رو از رو شواهد و قراین میگم). خلاصه خیلی بانمکه فکرشو بکن روزای تعطیل با صدای یکی که داره خواهر و مادر طرف رو مستفیض میکنه بیدار بشی !! تازه من امروز یه فحش فابریک ازش یاد گرفتم : تف تو گور پدرت !!!!! ..... که البته به نظرم خیلی فحش جالبی نیست چون واسه فحش دهنده بیشتر از فحش خورنده دردسر داره .... باید بری تا بهشت زهرا و کلی دنبال گور بابای طرف بگردی ( مسلمن چون با هم دعوا دارین نمیتونی آدرس رو از خودش بگیری) و بعدش در قبر یارو رو ورداری و تف رو بکنی توش و بعد هم در قبر رو ببندی !! تازه شانس بیاری به جرم نبش قبر نگیرنت! نتیجه اخلاقی اینکه تا وقتی فحش های سهل الوصول تر هست راه دور چرا ؟! در پایان هم به قول حاج خانوم مدونا که الان دارن میخونن لا ایسلا بونیتا !

پارادوکس

اول از همه هورااااااا.....وبلاگمون سه ماهه شد، هرچند هنوز نه من و پت خیلی اکتیو هستیم و نه خواننده‌های زیادی داریم ولی به قول دخترخاله‌ام :

It’s gonna be O.K

الان از اون حال‌هایی دارم که محشره....دارم به یه موسیقی فوق‌العاده لطیف گوش میدم....مال چایکوفسکی.... موسیقی کارتون نل و پدربزرگ یادتونه؟ موسیقی همون کارتون.... یکی از لذتبخش‌ترین کارهای زندگی برای من موسیقی گوش دادنه..... منو به یه دنیای دیگه میبره ..... خلاصه که جای رفقای شفیق شدیدا خالیه....

واما بریم سراغ پارادوکس....این چند روز اخیر یه مشت ماجرا عجیب و غریب اتفاق افتاد که نتیجه‌اش این شد که این دوست‌جون ما گند زد به روابطمون....البته خدا رو شکر من دیگه اینقدر شکست‌های عجیب و غریب تو زندگیم خوردم که خراب شدن این رابطه نصفه و نیمه آنچنان اذیتم نکرد.... البته الان دوست‌جون پی به اشتباهش برده و شدیدا سعی داره روابط رو درست کنه ( نمی‌دونم با این کارهایی که در حقم کرده باید ببخشمش یا نه).... پارادوکس قضیه اینجاست که تا قبل از این قضایا اون از موضع بالا به دوستیمون نگاه می‌کرد و فکر می‌کرد که هر جور بخواد میتونه با من تا کنه و یه جورایی دچار خودشیفتگی شده‌بوداما حالا کاملا افتاده تو موضع پایین و تیریپ معذرت‌خواهی و این حرفا...من نمی‌فهمم اون موقعی که با این موجود رفتار مهربانانه و انسانی داشتم چرا فکر می‌کرد که هرجور که بخواد میتونه با من رفتار کنه و اینکه اصولا این موجودات مذکر چرا وقتی باهاشون خوب و درست رفتار می‌کنی دچار این توهم میشن که تو کشته مرده‌شون شدی و باید لطف کنن و بیان باهات ازدواج کنن !!.... ایشون هم وقتی من باهاش دوستانه رفتار کردم دچار این سوءتفاهم شد که من منتظرم که بیاد و منو بگیره و واسه خودش داشت برای من دلیل می‌آورد که من به این دلیل و به اون دلیل نمی‌تونم باهات ازدواج کنم !!!!!! ( حالا اصلا قبلش از من نپرسیده که حضرت عالی به عنوان ۵۰٪ قضیه اصولا میخوای با من ازدواج کنی یا نه !!!!! )منم اساسی جوش آوردم و روشنش کردم که اینجوریام که تو فکر می‌کنی نیست آقا جان و اگه من مثل بقیه دخترها خرچسونه‌بازی در نیاوردم به این خاطر نیست که احیانا مخ حضرت عالی رو بزنم بلکه به این دلیله که فکر کردم ما دوتا با هم دوستیم و خواستم وظیفه دوستی رو به‌جا بیارم.

حالا الان این جناب مستطاب پی به اشتباهش برده و رفته تو فاز معذرت‌خواهی..... البته این دوستی دیگه درست‌بشو نیست و من دارم فکر می‌کنم که به این آدم یه فرصت دیگه برای شروع یه رابطه کاملا جدید بدم یا نه ....عجب دنیاییه